محمد امین پسر گلمونمحمد امین پسر گلمون، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

زندگی یعنی تو

عکس های جا مانده از هر جا

 فرشته معصوم و مهربونم با موهای زیتونی رنگ و ژولیده پولیده اش  الهی مامان فدای اون تیپ قشنگت بشه که خوش تیپ ترین پسر کوچولوی دنیایی         تولد پسر عمه محمد امین جون روز جمعه 21 اذر 93     پسملی در تولد  امیرحسین جون       پسرک مهربونم سر خاک مادر بزرگ مرحومش   پسرکمحبوب من این روزا داره رو حرف زدنش خوب کار میکنه و مامانو کاملا متوجه خواسته هاش میکنه چند روزه که غذا خوردنت ماشالله خوب شده و من مشکلم داره حل میشه و ایشالا از افسردگیه غذا نخوردنت در میام راستی یه خبر خوب :کم کم دارم سایز کم میکنم ...
27 آذر 1393

شیرین جونم دلتنگتم

اخ که  این روزا چقدر دلم تنگه برای خوشگل خودم خانوم نازنینم دختر خاله مهربون تر از برگ گل  ام شیرین ماهم   دلم یه ذره شده برا دیدنت کاش این فاصله لعنتی نبود تا دلم به بودنت خوش بود   یاد اون روزایی که تهران حسابی بهت زحمت دادیم باعث عذاب وجدانم میشه روزها و شبهایی که محمد امین کوچولو بهونه میکرد اب رو تو با مهربونی وقتی من از کوره در میرفتمو حوصله اش رو نداشتم بغلش میکردی و ساکتش میکردی و من الان شرمنده اون روزها هستم روزها که میگذرن تازه میفهمم دختر خاله هم عین خواهره و من شرمنده ام که در مورد تو کوتاهی کردم قول میدم جبران همه صبوری هاتو مهربونی هاتو بکنم اگه خدا عمری بهم بده   ...
24 آذر 1393

پسرک شیرین زبونم در تولد

عسلکم سلام گل پسرم سلام از این که دیر دیر وبلاگت رو اپ میکنم شرمنده   21 اذر تولد امیر حسین جون پسر عمه فریبات بود و شمام شاد شاد بودی اواسط میهمانی خوب بود تا اینکه گیر دادی به فشفشه روی کیک منم یکیشو برداشتم دادم دستت تا اینکه امیر حسین اونو تو دستت دید و گیر داد فشفشه رو از محمد امین بگیرین بابات ازت گرفت و داد دستش و الهی مامانت فدات شه شمام ناراحت شدی و او چشمای نازنینت بارونی شد  الهی بمیرم برای مظلومییتت اول سعی کردم به روم نیارم اما دیدم گریه ات بند نمیاد منم شدم یه مامان ترسناک  پا شدم میون اون همه ادم رفتم ذست امیر حسین رو گرفتم و فشفشه رو ورداشتم و امردم پیش تو و رو به ام...
24 آذر 1393

عکس جدید محمد امین کوچولو

    جیگر طلای مامان کیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   محمد امین نازنینم     وقتی میگم موس رو بده با این صحنه اعتراض پسرک مو طلاییم مواجه میشم!!!!!!!!!!!!!!!       وقتی با ترفند های خاص مادرانه  موفق میشم موس رو ازت بگیرم مجبورم شکلکهایی ادر بیارم تا حواست پرت شه و گریه نکنی       الهی قربون اون معصومیت کودکانه ات       چهره شما وقتی با مامان جون میریم  روضه.   بماند اینکه خیلی شیطون شدی و وقتی برمیگردیم گریه کردن خانومارو مسخره میکنی و مردم رو میخندونی!!!!!!!!...
13 آذر 1393

تسلیت بابت عروجت مرتضی جان

اسمونی شدنت مبارکت باشه   همدم لحظات دلتنگیم خدا حافظ     بهت و حزنی که با رفتنت تو دلم نشست انقدر سنگین بود که کمر قلبم راشکست خبر رفتنت باورم نشد اما تو رفته بودی و نمی دانستم بابت رهایی از عذاب این چند وقت برایت خوشحال باشم یا بابت نبودنت اشک بریزم بهت همه چیزم را از من گرفته بود  هم اشک را هم غم را....... تا اینکه ناباورانه اهنگ"نگران منی"رو باز گوش دادم و این بار بغضم ترکید و ......   مرتضی عزیز جنس صدایت اشنای لحظات دلتنگیم بود و خواهد بود رفتنت غمی را بر دلم نشاند که تا ابد برای مظلومیت لحظات اخرت خواهم گریست تا لحظه اخرت همچنان منتظر بودم ...
11 آذر 1393

پسرکم و داستان این روزهاش

اول از همه بگم :عاشقتم و بیشتر از همه ی دنیا میپرستمت عزیزم این روزها روزهای خوب و بد رو با هم داشتیم. 9 ابان زن دایی اقا جون بعد از 2ماه بیماری سخت فوت شدن و مامان مجبور میشد شمارو بسپره به مامان جون تا به مراسم برسه. خداوند ایشون رو که واقعا خانوم مهربونی بودن و مامان آقا پویا رو رحمت کنن. 17 ابان هم زن عموی بابا جون فوت کردن امااین بار شمارو هم با خودم بردم مراسم!!!!!!!!!!! اخه چه کار کنم که اگه از پیشم دور شی دلتنگت میشم........... اما بعد......   ماشالا بزنم به تخته خیلی با هوش و زرنگی عزیزکم تازگیا پله اشپزخونه مامان جون اینارو بدونه اینکه از جایی بگیری میای پایین و قیافه منم این شکلی میشه ...
20 آبان 1393

پسرکم و چهره ی این روز هاش

پیرو   دستورات شیرین جون عزیزم  دختر خاله ی خوشگل خودم عکسای جدید قند عسلم رو تو این پست میزارم امیدوارم شیرین جونم راض باشن عزیزم شرمنده که کمی دیر شد پسرکم در حال تماشای به قول خودش نا  نای بود که صداش کردم پسرم مامانو نگا کن این جوری غضبناک نگام کردن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!                       د     بعدش با هزار ترفند من یه کوشولو لبخند ملیح زدن که الهی مامانش فداش شه     پسملی تو ژست قهرمانی با کاپ بابا پویاش.نا گفته نماند که بابا پویا از ماموریت ورزشی شون با این کاپ ق...
17 آبان 1393

دلتنگي هاي بابا واسه مامان و پسرجون

با سلام خدمت همسر و پسر عزيز تر از جانم. درسته كه ماموريت هستمو ازتون دور شدم ولي اميد دارم كه بر مي گردمو باز از وجودتون بهره مند ميشم. هر جا برم و هر جا باشم قطعا و يقينا هيچوقت نمي تونم فراموشتون كنم چون زندگي يعني عشق و عشق هم يعني شما. خيلي خيلي خوشحالم كه همسر و فرزندي چون شما ها رو دارم و به خودم مي بالم. همسفر زندگیم وجود نازنین تو بهانه زیستن است تو زیباترین حضور عاشقانه در زندگی من هستی عاشقانه و بی نهایت دوستت دارم، بیش از آنچه تصور کنی .... من هم دوستتان دارم تا بيكرانها   ...
3 آبان 1393

پسرک شیرین زبونم 15 ماهه شد

الهی مامان دورت بگرده عزیزکم که این قدر زود رشد کردی و بزرگ شدی که خودمم باورم نمیشه ماشالله ماشالله15 ماهه شدی     و دیری نخواهد کشید که ایشالا 15 ساله هم بشی   الهی فدای معصومیتت بشم............  پسرکم اروم اروم قد میکشی و من در تلاطم نگرانی هایم برای تو و بزرگ شدنت برای غذا خوردنت و خواباندنت و  مشغولیت هایم برای روزمرگی هایمان یادم میرود گاهی که روزهایمان مثل برق و باد در گذرن و شاید دیگر هرگز تجربه های این روزهایمان برایم تکرار نشود که بیگمان وجود نازنینت تنها پاره ی تنم خواهی بود که از وجودم بوجود امدی و در من رشد کردی و از من زاده شدی و تا ابد لحظه هایم برای تو خواهد بود و به فکر تو &n...
1 آبان 1393