ماه دوم و اون ماجراهای پی درپی
مامان قربون اون چشمای طوسی رنگت عسلم که حالا شده عسلی
عزیز دلم عین مامی که حسابی پف داشت شمام پف داشتی وکم کم این پفها کم شدن اما چشای خوشگلت هنوز پفش زیاده
بگم از ماجراهای این ماه که خیلی اذییتت کرد گلم:
ختنه:
مجبور شدم برخلاف میلم ختنه ات کنم الهی فدات شم که خیلی اذیت شدی اما عین یه مرد فقط یه بار گریه کردی و تموم
تازه داشتیم با درد ختنه و دل پیچه های شبونه ی شما اخت میشدیم که وقت امپول 2 ماهگیت رسیدو پدری از مامان در اوردی که نگو
اما بگذرد این روزگار !!!!!!!!!!!!!!!!!!
خداروشکر دیگه پسرم داری عادت میکنی شبا زود بخوابی!!!!!! بله از ساعت3به لطف خدا رسیدیم به12شکرت خدا
اگه بدونی چقدر مدیون بابایی هستیم.اون موقع هایی که از دل درد یه نفس فریاد میزدی و مامان کلافه میشد بابایی خیلی صبورانه تا صبح بغلت میکردت و راه میرفت تا پسملش بی تابی نکنه
از اینجا با هم میبوسیمش
راستی عزیز دلم وزنت شده6k و200g افرین پسمل مامان
اینم عکس از دو ماهگیت گل پسرم