محمد امین پسر گلمونمحمد امین پسر گلمون، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

زندگی یعنی تو

ایام عید گذشت اما چه گذشتنی

1393/1/23 18:52
نویسنده : مامان و بابا
221 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزکم امسال هم مثل سالهای قبل اصلا نفهمیدیم عید یعنی چی .....!!!!!!!!!!!!!!!!!

مهمونای عزیزمون مثل هر سال دو روز مونده به عید اومدن و تا 8 فروردین اردبیل بودن بعد رفتن اونا مام میخواستیم بریم شمال که روز نهم برفی بارید که نگو و نپرس.......Smiley hiver 5

 

روز 11هم شما مثل همیشه در حال اتیش سوزوندن بودی که شب دیدیم بععععله انگار داره بدنت گرم میشه اولش فکر کردم بس که شلوغ کردی حرارت بدنت رفته بالا اما زهی خیال باطل......................................خیال باطل

شب ساعت11داشتی از فرط خواب میمردی اما نمیتونستی بخوابی با هر ترفندی بود خوابوندمت اما چه خوابی در عرض2ساعت شاید هزار بار  پیچ و تاب خوردی و سرت رو از رو بالشتت برداشتی و تغیر مکان دادی بابایی که خیلی خسته بود رفته بود تو اتاق شما  خوابیده بود ناراحت

 

ساعت دو نصف شب با جیغ و داد بیدار شدی تا خواستم بلندت کنم عین ادم بزرگها جوری اق زدیو محتویات معده ات رو که سفت سفت بود بالا اوردی و از حال رفتیتعجب

 

جوری داد کشیدم که بابای بیچاره ات از خواب پرید و اومد سراغمون وقتی شمارو تو اون حال و من رو با اون وضع دید بیچاره داشت سکته میکرد دمای بدنت هم رسیده بودبه39درجه خواستم زود لباس تنت کنم ببریمت بیمارستا که گلاب به روتون اسهال ابکی شدیدی کردی که از پوشکت هم زد بیرون اون لحظه بود که انگار همه دنیا اوار شد رو سرم و فهمیدم کار از کار گذشته و شما اوضاعت واقعا بدهشکلک در آتش شکلک ها

 

 

رفتیم بیارستان در حالی که حتی توان تکون خوردن نداشتی الهی بمیرم تو اغوشم مثل یه تیکه گوشت بودی و این برام عذاب اور بود

 

 

نه مثل اینکه نمیخوای بذاری بنویسم بعدااین مطلب رو کامل میکنم مردمبس که موهامو کشیدی

بله عرض میکردم اونجا تشخیص این بود بیماریتون ویروسی هست و  دو سه تا داروی مزخرف نوشت و حتی نخواست واسه تب بالات تحت نظر نگه ات داره و اومدیم خونه با چه اوضاع بدی بماند ..............

بماند که خیابونا وحشتناک سر بود 

بماند هوا نا جوانمردانه سرد بود

بماند که مامان و بابا داشتن از غصه شما میمردن

همه اینا بماند 

اوردیمت خونه و تا 7صبح همش گریه کردی و. تو تب لعنتی سوختی و استامینوفن هم کارگر نشد و صبح دیدم داری از دست میری بردمت پیش یه خانومی تا گلوتوچک کرد دید بعلع یه تخم کدوی ناقلا رفته بوده گیر کرده بوده اونجا اومدیم خونه و کمی بهتر شدی اما از عصر دوباره گریه و ناله و تب و  اسهال و استفراغشکلک های جالب محمد12 و13 فروردین این طور گذشت و من داشتم از غصه تو میمردم عزیزترینم

 

همش به خودم نفرین میکردم که چرا و در چه موقعیتی قرارت دادم که این بلا سرت اومد

بلاخره شنبه بردمت دکتر معصومی و ایشون یه دارو دادن و دفعات بیرون رویت کم شد عصر همبردمت یه خانوم سیده ایشونه گفتن تو گلوتون چیزی گیر کرده و فوت کردن از بینیت و شما گریه ات در اومد  اما گفتن رد کردن و اومدیم خونه شب باز نق نق کردی و سه خوابیدی اما از یک شنبه علایم بهبودی در شما ظاهرشد و مام خیالمون راحت شد

عاشقتم پسرم

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

الهی هیچ وقت بیماریتو نبینم مامانی

روز 20 فروردین متوجه شدمخدایا دندونهای قسمت وسط فک پایینت که فک کنم دندونای شماره شش میشن جونه زدن و معلومن حالا نمیدونم از اونا بوده یا بیماری ویروسی بوده یا از چیزایی بوده که تو گلوت گیر کرده بودهخیال باطل

هر چی که بود مهم اینه که تموم ش فقط قول بده پسملم که سر دندونای دیگه ات این کارو با ما نکنیا

 

باشه پسرکم؟

 

بوس بوس بوس

راستش این وسط یادم نمیاد سیزده به درمون چه طور شد اما ......

 

سیزده به در نامعلومت مبارک عسلم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)