خاطراتی هم از بابا

سلام عزیز دلم

خیلی وقت بود که حوصله نگارش نداشتم، همش هم به خاطر درگذشت مامان بزرگت بود که خیلی غمناک بود هم واسه بابا و هم واسه مامان خوبت.

آخه شما هنوز خیلی کوچولو هستین و چیزی به یاد ندارین ولی منی که ٣٢ سال و خورده ای باهاش بزرگ شدم برام خیلی سخته که باور کنم دیگه بینمون نیست.

واقعا حیف شد.

بگذریم.

این روزا ماشالله خیلی شیطون شدی و شیرین.وقتی می بینمت یاد کودکی های خودم می افتم که شبیه خودم بودی ولی خودمونیما شبیه مامان هم هستیا. از شب تا صبح فقط دنبال یکی می گردی که باهات بازی بکنه و منم که اداره می رم زیاد وقت نمی کنم بهت برسم. خدا مامان رو واسمون نگه داره که می دونم خیلی اذیت می شه ولی خداییش اینقدر دوست داره که اصلا صداش در نمی آد.

از خدا می خوام که همیشه همین جوری سرزنده و شاد و سلامت باشی و در آینده قدر مامان گلت رو بدونی.من که به سهم خودم از این کامنت استفاده می کنم و ازش به خاطر همه محبتا و حوصله هاش و رنجیدناش تشکر می کنم و آرزو می کنم خدا بابا و مامانشو براش حفظ کنه چون می دونم که خیلی دوسشون داره.

و این شعر هم از طرف من و شما تقدیم به بهترین همسر دنیا:

همسرم، ای شــــاه قلبم
همنفس با دل مــن باش
واسه نرگس های عاشق
معنی عاشــق شدن باش

*******

لحظه ها با تو میگیرن

معنـــی زلال احساس

زندگی بـی تـو سرابه

ای تبـــسم گــــل یاس

*******

((تو تمــوم آرزومی
ای طلـــوع باور من
می نویسم روی قلبم
تویی تنها یاور من))

*******

بگو وقـــت تلخ گریه
شونه هامو کم میاری
بگو آرومم تو هستی
غمی تو سینه نداری

*******

بنویس رو سقف خونه
ما پرسـتوهای عـشقیم
ما دو نیمـــه یه سیبیم
با همیم، معنای عشقیم

*******

((تو تمــوم آرزومی
ای طلــوع باور من
می نویسم روی قلبم
تویی تنـها یاور من))