مامان دلسوز
سلام بر پسر عزیزم. می خوام امروز بگم که مامان جونت چقدر واست زحمت میکشه و شما هم فعلا متوجه نمی شی ولی یایا همه چی رو می بینه و شاهدشه. این شبا یه کمی بد خواب شدی و زوده زود بیدار می شی و به قول مامانت نغ میزنی. بابایی هم که واقعا نمیتونه کمک مامان باشه علتش هم اینه که به خاطر درگذشت مامان یه کمی ناراحته و اعصابش ریخته به هم.به خاطر همین قضیه هم هستش که شکم دردش عود کرده و شبا از ناراحتی زودتر می خوابه. ولی امان از دل مادر.پسرکم ایشالله بزرگ شدی حتما قدر مامانت رو بایست بدونی.می دونی چرا اینو میگم آخه خیلی از ما ها اینقدر نادان و بدبختیم که همه چی رو از یاد بردیم و یاد این روزای مامانمون نیستیم. اینا رو می نویسم تا اگه یه رو...