یک هفته ای که گذشت با همه ماجرا هاش
جوجه طلایی مامان سلام
خوشگلکم این مدت بازم نمیدونم مامان چه قصوری در مقابل شما انجام داده که حسابی بی قراری میکنی و مامان دلش برا شما کباب شده
الهی بمیرم برا اون گریه هات که تازگیا دیگه همراه صدا ی گریه چشای نازنینت الماس هم میباره
جوجه ی قشنگم تو هفته ای که گذشت مامان سه روزش رو درگیر دندان پزشکی بود و بازم باری بودیم بر دوش مامان جون
شما طی این سه روز اخیر حسابی بیتابی میکردین و خواب بی خواب طی رزو که دریغ از نیم ساعت خواب کامل شبا هم همش بیدار میشدی و گریه میکردی هم خودت حسابی کلافه شده بودی هم مامان اما شکر خدا دیشب خوب خوابیدی و مامان حسابی کیف کرد
الهی مامان قربون اون معصومیتت بشه که شما بی تابی میکنی و مامان سر در نمیاره شما چه ات شده و چه طور کمکت کنه
اما جونم برات بگه از هفته ای که گذشت:(این هفته شما کلی پیشرفت کردی تو اعمال ماه ششم و مامان رو کلی ذوق مرگ کردی)
چهار روزه که 2وعده در روز حریره بادام میخوری که الهی گوشت تنت بشه عزیزم و مامان هم میخواد در حین غذا خوردنت شمارو هام هام کنه عزیززززززززززززززززززم
صدا های جورو واجور در میاری ومامانو میبری اسمون تند تند میگی:(ah) (da)
(ba)
دیروز دم ظهر گذاشتمت تو روروکت تا ناهار رو حاضر کنم بعد یه ربع دیدم داری زور می زنی انگار میخوای چیزری رو بگیری روم رو برگردوندم دیدم سه متر جلوتر رفتی رسیدی به میز تی وی داری زور میزنی فیل های تزیینی رو بر داری اما دستت نمیرسه و عصبانی شدی تو این حال قیافه مامان بعد که متوجه شدم خودتو تا اونجا کشوندی اینطری شدم
این هفته کاملا میتونی خودت بچرخی و غلت بزنی
دیشب خونه مامان جون اینا غلت زدیو با زور حدود15 سانت به حالت چهار دست وپا خودت رو کشیدی جلو و ما همگی کیف کردیم