تشکر از مامان با زبون بی زبونی توسط بابایی
سلام مامان گلم.ایشالله که ١٠٠ سال سایتون بالا سر من و بابایی باشه.فکر می کنی که چون ٩ ماهمه نمی تونم زحماتی که تو این مدت برام کشیدی رو تشکر کنم؟
خودم می دونم که یه کمی شلوغ و سمجم ولی خداییش ذاتم این جوریه و دست خودم نیست.اگه دست خودم بود همونی که می خواستی می شدم، یعنی شبا ساعت ٩ می خوابیدم و صبح ساعت ١٠ بیدار می شدم و یه ساعتی بازی می کردیمو باز می خوابیدم تا بابایی از اداره بیاد و برم با بابایی بازی کنم و این قدر حرصتون ندم.
ولی حیف که دست خودم نیست و یکی هست که هوای منو هم داره و با دستور اونه که این کارا رو انجام میدم.
راستی هر از گاهی شبا وفتی بیدار میشم و شیر می خوام سرم داد می کشی رو یادمه ها..........بابا منم آدمم دیگه شما عادت کردین ٣ وعده غذا می خورین ولی همین خودتون عادت دادین که روزی١٠-١١ بار غذا بخورم که حالا ٢ - ٣ تاش می افته نیمه شب، من چی کار کنم؟
ول خودمونیما مامانی عزیزم با اینکه سرم داد میکشین و حتی با دستام موهاتونو می کشمو حتی از گوشاتون گوشواره هاتونو در می آرم البته هر از گاهی ، ولی
خیلی خیلی دوستون دارم و ممنونم که این قدر شبو روز برام زحمت می کشین و به پای من می سوزین.
راستی مامان خوشکلم از اینکه بابایی رو دوست دارم ناراحت نشینا آخه بابایی رو کم می بینم و همینم که می بینم می خوام پیشش باشم.نه اینکه ایشون رو بیشتر از شما دوست دارم اینطوری نیست.
دوستون دارم قد یه دنیا مامانم