پسرکم و کارای جدید
پسملی عزیزم امروز میخوام برات از کارای جدیدی که یاد گرفتی بگم
یه بیست روزی هست که دس دسی رو یاد گرفتی و قشنگ صدای دست هات هم در میاد و این یعنی اوج شادی برا مامان و بابا
هر وقت ترانه میشنوی شروع میکنی به دس دسی و مام از شادی پر میکشیم به اسمونا
همراه دس دسی نانای نای هم یاد گرفتی و با عقب و جلو کردن بدنت مثلا میرقصی و ما با شیفتگی غیر قابل وصفی نگات میکنیم و بهت افتخار میکنیم
بینی و گوش رو میشناسی و وقتی بابایی میگه پسرم گوش بابایی کو؟ شما محکم گوش بابایی رو میگیری و اروم تکرار میکنی " گو"
بابایی میگن بینی بابایی کو؟ شما نشون میدی و میگی"بی"
بابایی میگن محمد امین هاپو چی میگه؟ شما میگی"آپ آپ آپ"
وقتی بیرونیم با دیدن پرستو هایی که عصرا تو اسمون جولان میدن با انگشت اشاره ات نشونشون میدی و میگی"جو" یعنی جو جو
دیروز یکشنبه خونه اقا جون مورخ18خرداد مهمون بودیم رهات کردمو زیر نظرت داشتم دیدم بعله 8تا پله رو تند تند بالا رفتی و این یعنی من باید گوش به زنگ باشم تا خدای نکرده از پله ها نیوفتی
از مبل و کابینت و ستونها و دیوار میگیری و قشنگ راه میری
یاد گرفتی در فریزر رو باز میکنی و با کشو هاش ور میری تا صدای الارمش بلن میشه منو نگاه میکنی و میگی"بووووو"
وقتی میخوایم بریم بیرون جوراهاتو میدم دستت و میگم بپوش بریم شما خیلی قشنگ جوراب هاتو بر میداری و میذاری رو پاهات یعنی من حاضرم
یاد گرفتی کشو لباس هاتو وا میکنی و میری توشون واسه سرکشی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اینجوری
بعد منو میبینی و سعی میکنی تا مامان عصبانی نشده بیای بیرون
اینجوریه و مامانم از دست بعضی کارای شما شاخ در میاره ها
راستی فردا 20خرداد مسافریم دوباره و بعدا دوباره عکسای جدیدت رو میذارم