پسرک شیرینم وارد 12 امین ماه زندگیت شدی
پسرک معصوم و خوشگلم سلام
از این که خدا شما رو بهم داده ازش بینهایت ممنونم
با هم بودن منو شما داره به یک سالگیش نزدیک میشه و من اصلا باورم نمیشه که یک سال به این زودی گذشت انگار همین دیروز بود که خدا خدا میکردم که هر چه زودتر سالم به دنیا بیای و چشم منو بابایی به حضورت روشن شه
و الان یک سال از اون روزا گذشته کنار ما روزای تلخ و شیرین زیادی گذروندی و الان شاد و سر حال کنار منو بابایی مشغول اتیش سوزوندنی
اینقدر با مزه و خوردنی شدی که نگو و نپرس
اروم اروم شروع کردی به ادا کردنه چند واژه مثل:اب با یعنی اب
بوف یعنی غذا اخه من وقتی دعوت به غذا خوردنت میکنم میگم محمد امینم بوفی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
منو بابایی رو جالب صدا میکنی و میگی:مامابابا به هر دومون همینو میگی
چندین و چند تک هجا رو هم تلفظ میکنی که البته هر کدوم معنی جالبی داره مثله:تند تند میگی:اوه اوه اوه اینجوری یعنی یه چیزی رو میخوای که البته با اشاره انگشت بهمون میفهمونی که اون چیز خاص چیه!!!!!!!!!!!1 یا وقتی عصبانی هستی میگی: اه اه اه به تمامی اسباب بازی هات اعم از توپ و غیر توپ میفرمایید:بوپ
عاشق عروسکای پت و متت هستی و بهشون میگی:بت
هر لحظه کنار شما بودن خواستنیو قشنگه
این روزا استرس اینو دارم که چه کار کنم تولدت رو از طرفی سالگرد مامان بزرگت نشده و جشن گرفتن یه کم سخته از طرفی ماه رمضونه میشه و اون طور که میخوام نمیتونم برات جشن بگیرم فقط خدا کمکم کنه تا شرمنده قشنگی های تو نشم جیگر طلای من
میبوسمت عزیزم