پسرکم و داستان این روزهاش
اول از همه بگم :عاشقتم و بیشتر از همه ی دنیا میپرستمت عزیزم
این روزها روزهای خوب و بد رو با هم داشتیم.
9 ابان زن دایی اقا جون بعد از 2ماه بیماری سخت فوت شدن و مامان مجبور میشد شمارو بسپره به مامان جون تا به مراسم برسه. خداوند ایشون رو که واقعا خانوم مهربونی بودن و مامان آقا پویا رو رحمت کنن.
17 ابان هم زن عموی بابا جون فوت کردن امااین بار شمارو هم با خودم بردم مراسم!!!!!!!!!!!
اخه چه کار کنم که اگه از پیشم دور شی دلتنگت میشم...........
اما بعد......
ماشالا بزنم به تخته خیلی با هوش و زرنگی عزیزکم
تازگیا پله اشپزخونه مامان جون اینارو بدونه اینکه از جایی بگیری میای پایین و قیافه منم این شکلی میشه
میری رو مبل خونه خودمون که مبل راحتی ترکیه از اون پهن هاست و بعد مرورمیکنی ببینی کسی حواسش بهت هست یا نه و وقتی مطمئن شدی کسی داره تورو میپاد و حتما نجاتت میده!!!!!!!!!با خنده شیطانی و بلند خودتت رو از مبل میندازی پایین وچند بار منو تا مرز سکته بردی و بابایی رو هم شدیدا عصبانی کردی
اخه خوشگلم هر چقدر میگیم می افتی و اووف میشی تو کتت نمیره که نمیره و مام مجبور شدیم مبلهارو رو به دیوار کنیم و به جای پشتی ازشون استفاده کنیم
ماشالا دیگه میتونی منظورت رو بفهمونی مثلا:
1:وقتی اب میخوای یخچال رو نشون میدی و میگی "بابا" تا یه موقع با کلمه بابا اشتباه نگیریم!!!!!!!!!!!!!!!!!1
2:اگه گرسنه باشی میگی"په په" یعنی نون بده
3:به دنت خیلی علاقه داری و بهش میگی "نه نت"
4:تا بابایی رو میبینی زود دستش رو میگیری و کشون کشون میبری اتاق خودت و میگی "کواک کواک"و اشاره میکنی به اردکت
5:بابا جون رو واضح صدا میکنی"بابیر بابا گل"یعنی صابر بابا بیا!!!!!!!!!!!!!
6:به خاله سارا میگی"دالا"
7:به شیرین میگی"لی لین"
از کلمه های جدیدت:
8:عمه
9:اقا
10:آ بابا یعنی حاجی بابا
11: آماما یعنی حاجی مامان
12:ببر
13:اهو
تازگیا با بابایی پک کودک نخبه رو کار میکنی و تقریبا اسامی 20حیوان رو با نشون دادن فلش کارتهاشون کاملا یاد گرفتی و تشخیص میدی
صبحا از خواب که بیدار میشی اول صدام میکنی و وقتی جوابی نمیشنوی اروم میای و از پیشونیم بوس میکنی و میگی ممه ممه. تو این حال میخوام گازت بگیرم و بخورمت بس که ناز و معصومی
دیوانه وار دوستت دارم عسلکم