محمد امین پسر گلمونمحمد امین پسر گلمون، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

زندگی یعنی تو

پسرم عاشقتم

جوجه طلایی مامان سلام امروز هیچ مورد خاصی ندارم بنویسم جز اینکه بگم به اندازهی بزرگترینمقیاسهای دنیا دوستت دارم شاید روزی که نوجوان شدی به این جمله من بخندی اما این خنده دار اما واقعیته تا بچه دار نشی مفهوم دوست داشتن پدر و و مادر برا ادما فهمش دشواره اما الان به لطف حضور شما عزیزترین و قشنگ ترین بچه دنیا من این حس رو با تمتم روحو جسمم فهمیدم     یکی یکدونه ی مامان از اینکه دارمت و لحظه به لحظه حس ات میکنم خدارو بینهایت شاکرم از اینکه کودک قوی و با هوش و خنده رو و با محبت و .......(چی بگم از خوبی هات هر چی بگم کم گفتم)  هستی از خدای شما و خدای خودم ممنونم       الان ...
15 تير 1393

محمد امینم بلاخره راه افتاد

پسرکساعی و کوشای مامان در تاریخ 7تیر 93سه قدم راه رفت و بعدشم پخش زمین شد این یعنی اینکه راه رفتن محمد امین جونم به این زودیا  اتفاق میوفته و من باباش حسابی با دیدن راه رفتنش ذوق مرگ میشیم     اینم بعد افتادنش که جای گریه داره شکلک در میاره و میخنده ...
11 تير 1393

سفر به تبریز و ارومیه(اولین سفر خانواده سه نفریمون)

با تاخیر بلاخره فرصتی دست داد تا از سفر ارومیه و تبریزمون چند تا عکس بذارم   سه شنبه20خرداد ساعت5صبح به طرف تبریز حرکت کردیم تا 8صبح که وقت دکتر پوست تو بیمارستان عالی نسب تبریز داشتم برسیمو سر وقت رسیدیم دوست بابایی کارمند بخش مالی بیمارستان زحمت کشیده بودن و برا مامان وقت گرفته بودن تو بیمارستان هم خودشون زحمت کشیدن ومارو بردن و مامان ویزیت شد و همون حرفای همیشگی رو تحویلم دادن که به شوینده ها حساسیت داری و بی دستکش دست به اب نمیزنی و.......................   کارمون تموم شد و اومدیم سویتی که بابایی از ادارشون برامون رزرو کرده بودن   در کمال ناباوری دیدیم همون سوییتی هست که 2سال پیش با مامان جون و خاله سارا ...
11 تير 1393

پسرکم وعکسای جدیدش

سلام مامانی     چند تا عکس متفرقه ازت دارم میذارم تو وبلاگت تا از امر حسین دایی که امر فرمودن عکس جدیدت رو بذارم پیروی کرده باشم     محمد امین و همراهی با مامان کنار کامپیوتر     محمد امین رو نشستن رو صندلی پلاستیکی خودشون       محمد امین جون و ادا و شکلک جدیدش!!!!!!!!!!!!!!!!!!     عزیزترینم اون صورت ماهت واسه مامانی همیشه خواستنیه  چه شکلک در بیاری چه در نیاری  بوووووووووووووووووووووووووووووووووس ...
11 تير 1393

پسرک شیرینم وارد 12 امین ماه زندگیت شدی

پسرک معصوم و خوشگلم سلام   از این که خدا شما رو بهم داده ازش بینهایت ممنونم   با هم بودن  منو شما داره به یک سالگیش نزدیک میشه و من اصلا باورم نمیشه که یک سال به این زودی گذشت  انگار همین دیروز بود که خدا  خدا میکردم که هر چه زودتر سالم به دنیا بیای و چشم منو بابایی به حضورت روشن شه  و الان یک سال از اون روزا گذشته کنار ما روزای تلخ و شیرین زیادی گذروندی و الان شاد و سر حال کنار منو بابایی مشغول اتیش سوزوندنی   اینقدر با مزه و خوردنی شدی که نگو و نپرس    اروم اروم شروع کردی به ادا کردنه چند واژه مثل:اب با یعنی اب بوف یعنی غذا    اخه من وقت...
7 تير 1393

پسرکم و کارای جدید

پسملی عزیزم امروز میخوام برات از کارای جدیدی که یاد گرفتی بگم   یه بیست روزی هست که دس دسی رو یاد گرفتی و قشنگ صدای دست هات هم در میاد و این یعنی اوج شادی برا مامان و بابا   هر وقت ترانه میشنوی شروع میکنی به دس دسی و مام از شادی پر میکشیم به اسمونا   همراه دس دسی نانای نای هم یاد گرفتی و با عقب و جلو کردن بدنت مثلا میرقصی و ما با شیفتگی غیر قابل وصفی نگات میکنیم و بهت افتخار میکنیم    بینی و گوش رو میشناسی و وقتی بابایی میگه پسرم گوش بابایی کو؟ شما محکم گوش بابایی رو میگیری و اروم تکرار میکنی   " گو" بابایی میگن بینی بابایی کو؟ شما نشون میدی و میگی"بی" ...
19 خرداد 1393

پسملی و دندان جدید

مبارکت باشه گلم بازم یه دندون خوشگل و یه مروارید دیگه از لثه خوشگلت اومده بیرون و حالا دیگه چهار تا دندون پایینی ات هم کامله درست روز 18 اردیبهشت دندون جدیدت  رو  واسه مامان و بابا رونمایی کردی   دست گلت درد نکنه  تنت سالم و دلت شاد عزیزم وای که چقدر خوردنی شدی عزیز دلم بوس بوس بوس بوس بوس بوس
19 خرداد 1393